زمینی شدن نیلازمینی شدن نیلا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره
آسمونی شدن نیلاآسمونی شدن نیلا، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

نیلا فرشته آسمونی

ضعف شدید

سلام نی نی جونم عشقم سلام به مامانهای گل  خیلی ضعف دارم با اینکه چیزای مقوی زیاد میخورم ولی بازم معدم میسوزه معلوم نیست اون وروجک چی کار میکنه که احساس ضعف میکنم اخخخخخخخخخ قربونش برم مننننننننننننننننننننننن خوشگل مامان دیروز عکس سونو رو به عمه هات نشون دادم کلی ذوق کردن و تبریک گفتن و کلی توصیه های مادرانه  قربونت برم من خیلی مواظبتم که اذیت نشی عشقممممممممممممم ...
9 دی 1393

سن نی نی ما

سلام عشقم عمرم نفسم جونم نی نی کوچولو دیروز بالاخره رفتم سونوگرافی تو فاطمی ولی نی نی کوچولو بابایی کار داشت نتونست بیاد تنهایی رفتم کلی استرس داشتم تا وقتی خانوم دکتر مهربون گفت که جات تو دل مامان امنه امنه   تازه گفت 5 هفته 5 روزته گفت هنوز زوده واسه شنیدن صدای قلبت نفسم اومدم بیرون اینقدر خوشحال شدم که نگو اول به بابایی زنگ زدم بعدشم به جفت مامان بزرگها  وسط راه خاله مریم جووووووووون زنگ زد کلی با هم حرف زدیم و قربون صدقت رفت اینم عکس نی نی ما تو 5 هفته 5 روزگیش  تو همه دنیامی نفسم عشقم عمرم نی نی خوشگلم ...
8 دی 1393

آزمایش خون

سلام نی نی خوشگلم  دیشب رفتم خونه مامان بزرگت( مامان خودم) چون صبحش میخواستم برم ازمایش خون برای تو فسقلی  بابابزرگ برام انجیر خریده بود که بخورم برای نوه اش که توی جیگر طلا باشی خوبهههههههههههه صبح رفتم ازمایشگاهی که دوست خاله مریم اونجا کار میکنه هنوز چیزی از دادن ازمایش نگذشته که جاش کبود شده ولی به خاطر توی وروجک هر کاری میکنم که جات خوب باشه عشقم نی نی خوشگلم عصری هم میرم سونوگرافی ببینم چند وقته اومدی تو دل مامان جا خوش کردی عاشقتیممممممممممممممممممم ...
7 دی 1393

طلسم سونوگرافی

سلام پسر یا دختر خوشگلم از هفته پیش همش میخوام برم سونوگرافی ببینم چند وقتته ولی همه جا یا به خاطر تعطیلی شلوغه یا رفتن مسافرت. نی نی قشنگم نمیدونی چقدر منو و بابایی دوستت داریم هر کاری می کنیم که تو جات راحت و اروم باشه . بالاخره طلسم شکسته شد برای فردا یکشنبه 7/10/93 صبح میرم ازمایش خون  بدم و عصری هم میرم سونو گرافی تا بفهمم چند وقته اومدی تو شکم مامان. عاشقتیم نی نی کوچولو من و بابایی بووووووووووووووووووووووس
6 دی 1393

فهمیدن نی نی دار شدن

13 آذر ماه باید وارد دوره قاعدگی میشدم که اتفاق نیافتاد و چون چند ماه بود که روزهاش جا به جا شده بود احتمال دادم این ماهم همینطور شده باشه ولی خوب شک کردم و به همین دلیل رفتم داروخانه بیبی چک خریدم ولی منفی بود به خاطر مشکلاتی که تو زندگیمون بود واقعا منتظر بچه نبودم یعنی اصلا نمیخواستیم بچه دار بشیم بعدش رفتم دکتر برایم سونوگرافی نوشت رفتم گفت نه بچه نیست ولی یه چیزی شبیه پلیپ داری دوباره برگشتم پیش دکتر گفت برو ازمایش خون بده وقتی رفتم ازمایشگاه تمام بدنم یخ کرده بود وقتی گفت مثبته نمیدونستم بخندم یا گریه کنم حالم دست خودم نبود خیلی حال بدی بود  وقتی به علیرضا(باباش) گفتم شوکه شده بود بعدش که یکم گذشت خوشحال بودم که منم مادر شدم . ...
3 دی 1393