زمینی شدن نیلازمینی شدن نیلا، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره
آسمونی شدن نیلاآسمونی شدن نیلا، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 13 روز سن داره

نیلا فرشته آسمونی

تپش قلب فسقلی ما

سلام به همه مامانهای گل سلام به تو عشقم فسقلی جونم یکشنبه رفتیم با بابایی سونوگرافی   برای شنیدن صدای تپش قلب کوچولوت نمیدونی چه استرسی داشتم بابایی هم استرس داشت ولی به روی خودش نمیاورد که من ناراحت نشم فسقلی وقتی صدای تپش قلبتو شنیدم کلی ذوق کردم و اشک تو چشمام جمع شد و گفتم الهییییییییییییییییی بعد خانم دکتر گفت نباید مامانش حرف بزنی وگرنه صداش قطع میشه گفتم چشم دوباره صدای قلبتو با بابایی شنیدیم بابایی خیلی خوشحال بود  الهی قربونت برم عزیزم       اینم عکس نی نی ما تو 8 هفته و 1 روزگیش عشقم نفسم عمرم جونم عاشقتممممممممممممممممممم ...
23 دی 1393

فسقلی توی شکم مامان

سلام فسقلی خوشگلم  الان طبق  بارداری هفته به هفته که تو گوشیم نصب کردم الان باید 2 سانتی متر باشی و ضربان قلبتم دو برابر ضربان قلب مامان میزنه الهی مامان به قربون قد و هیکلت بره یه چیزی میخوام بگم بامزه ولی یه کمم خطرناکه تو تاکسی که میشینم نمیتونم به همه راننده ها بگم باردارم به خاطر همین راننده های بی احتیاط که دست انداز رو مثل چی رد میکنن ادم بالا و پایین میشه من خیلی مواظبتم فسقلی ولی خوب دست منم نیست بعد قشنگ تو شکمم حس میکنم که هستی خیلی حس عجیبی ولی اولین بار شک کردم گذاشتم از دست انداز دوم رد بشه تا مطمئن بشم دفعه بعدش که مطمئن شدم حست کردم کلی ذوق کردم ولی خیلی هم خطرناکه این قضیه ولی نی نی جونم خیالت...
21 دی 1393

سلام به تو فسقلی من

عشقم سلام صبحت بخیر نفسم عمرم جونممممممممممم پنج شنبه رفتم دکتر خانم دکتر خیلی مهربون بود کلی به حرفام گوش کرد گفتم که پاهام و سرم خیلی درد میگیره گفت عضله های بدنت طبیعیه که درد بگیره به خاطر فسقلی تو شکمت ولی سردرد اگه شدید شد باید بری مغز و اعصاب ولی اگه کمه اسپرین بخور مشکلی نیست ازش پرسیدم خانم دکتر نی نی من تو 5 هفتگی اندازش به نظرم کوچیکه (با توجه به سونو گرافی 5 هفتگی) گفت نه عزیزم طبیعیه بعد گفت یه سونو مینویسم که هم ضربان قلبشو بشنوی همه رشدشو چک کنیم ولی گفت خیالت راحت همه چیز خوبه استرس نداشته باش بعدشم برام قرص فولیک اسید نوشت گفت حتما بخور فسقلی من امروز زنگ زدم سونوگرافی گفت فردا ساعت 5:30 اینجا باش دل تو دلم نیست که ...
20 دی 1393

کادو عمه الهه

فسقلی من عشق من عمه الهه یه لباس خوشگل برات خریده عکسشو تو وایبر برام فرستاده عزیزم دستش درد نکنه که اینقدر نی نی ما رو دوست داره ...
17 دی 1393

صبحانه خونه مامان بزرگ

سلام به همه مامانهای گل سلام به تو فسقلی خوشگلم دیشب به خاطر اینکه بابایی کار داشت رفته بود سفر منم رفتم خونه مامان بزرگ (مامان خودم) کلی به خاطر این فینگیلی برام خوارکی حاضر کرده بود تا رسیدم کلی دست کشید به شکمم باهات حرف زد بعدش جاتون خالی انار دون شده بعدش هم کلی سالاد میوه درست کرده بود یه عالمه خشکبار اورد هی میگفت بخور بخور برای نی نی خوبه منم گفتم حالا همه چی شده نی نی   الهی قربون این نی نی برم که همه دوستش دارن بابا بزرگ میگفت نی نی پسره منم گفتم بابا هنوز معلوم نیست اسفند ماه معلوم میشه اونم گفت ایشالله سالم باشه  فسقلی نمی دونی چه حالی داد وقتی صبح پاشدم بوی نون سنگک تازه پ...
17 دی 1393

فسقلی من

سلام عشق مامان  امروز خیلی حالم بهتره فقط سرگیجه دارم پنج شنبه میرم پیش دکتر که بگه تاریخ دقیق زایمان چه زمانیه خاله مریم برام وقت میگیره الهی قربون دوست خوشگلم برم که اینقدر هوای من  و تو رو داره  الهی قربونت برم هر روز لحظه شماری میکنم تا بیای تو بغلم بهت عشق بورزم دیروز با پسرعمه راستین کلی اوبال(یعنی فوتبال) بازی کردیم اگه تو باشی با هم بازی میکنید  پسرم یا دختر نازم خیلی مواظبتیم من و بابایی که سالم به دنیا بیایی عاشقتمممممممممممم ...
16 دی 1393

مريضى مامان

سلام عشقم نفسم فسقلى من ديروز حالم خيلى حالم بد شد اينقدر که نرفتم سرکار همش سردرد و حالت تهوع فسقلى جونم بابايى فکر ميکرد ضعف دارم رفت برام اجيل خريد بخورم تو قوى بشى عشقم ولى هر چى خوردم شکوفه زدم جيگرم نميدونم چم شده بود ديگه اومديم خونه مامان بزرگ برام جوجه کباب درست کرد يکم بهتر شدم ففسقلى هر کارى ميکنم که فقط جات امن باشه  عاشقتم فسقلى مامان بوووووس  
15 دی 1393

خیابان بهار

سلام نی نی خوشگلم عشقم پنج شنبه با بابایی رفتیم خ بهار ببینیم چی هست چی نیست چقدر لباسهای خوشگل و ناز بود ولی قرار شد اگه ایشالله عمه الهام رفت انگلیس بگم از اونجا برات لباس بخره بیاره یه عالمه کالسکه های خوشگل بود وقتی تصور می کردم که تو فسقلی من قراره بشینی تو اینا دلم ضعف میکرد  خیلی دلم میخواد زودتر بیای تو بغل مامان تا لمست کنم ببوسمت تو بشی همه زندگیم عشقم امروز صبح تو دلم حست کردم خیلی باحال بود به بابایی گفتم کلی خوشحال شد   ...
13 دی 1393

اولین سیسمونی فسقلی من

سلام به مامانای گل سلام به تو عشقم عمرم فسقلی دیشب رفتم خونه مامان بزرگ که پسر عمه اتو ببینم ولی نشد اینقدر من دیر رسیدم که اونا رفته بودن ولی عمه الهه دو سری لباس خوشگل بهت کادو داد عمه الهامم یک البوم نوزادی دست جفتشون درد نکنه    اینم از اولین سیسمونی جیگر مامان عاشقتم دوستت داریممممممممممممممم ...
10 دی 1393